هديه اي ازطرف خدا

ماجراي هديه خدایی

جناب فينگيلي جان خاله سلام اول ازهمه بگم كه اين وبلاگ جهت سورپرايزكردن خواهرگلم وشوهرخوبش هست كه مي خوام به مناسبت ورود جنابعالي به اين دنياي پرهياهو بهش بدم البته كادوي چشم روشني شما سرجاش هستا نگران نباش فعلا باید ازمامانت پنهون کنم که تو وبلاگ داری واین خیلی سخته واما جونم برات بگه خاله جون كه مامانت بعداز ازدواجش متوجه شدكه كيست داره ومدتي هم تحت نظر دكتربود ولي متاسفانه جناب كيست راضي به لاغرشدن ونيستي نميشدن وازطرفي احتمال بارداري مامانت با وجود اين كيست خيلي كم بودفقط حسن قضيه به اين بود كه اونا تازه ازدواج كرده بودن وفضولاي محترمه فرصت شايعه سازي نداشتن بالاخره براي اخرين بار دكترگفت اگه تا چهارماه ديگه خبري ازني ني نشد ...
8 شهريور 1391