هديه اي ازطرف خدا

زیباترین هدیه الهی

1391/10/18 19:06
641 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگله بابا

پسر قشنگم، این اولین مطلبی هست که بابایی در وبلاگت واست مینویسه.الان که دارم این مطلب رو مینویسم من و مامانی روز شماری میکنیم برای بدنیا اومدنت.میخوام از روزی بگم که برای اولین بار فهمیدیم یک هدیه آسمانی در راه داریم.روز جمعه دوم تیرماه امسال روزی که مامانت وقت دکتر داشت..اول از احوالات خودم در این روز بگم.از صبح که بیدار شدم با اینکه تا حدودی استرس رو در چهره مامانت میدیدم اما خودم چندان استرس نداشتم انگار بهم الهام شده بود خبر خوبی در راه هست.روز، روز حساسی بود روزی بود که دکتر تعین میکرد که یا کیست مامان خوب شده یا باید بره برای عمل.خب مادرت هم طبیعتا استرس زیادی داشت و البته طبیعی هم بود.چند روزی بود که تغییرات رو در حالات ظاهری مامانت احساس میکردم ولی الحق من که تصور نمیکردم خبر اون چیزی باشه که روز جمعه میشنیدم.

بهرحال ساعتها سپری شد و من به همراه مامان و مامان بزرگت رفتیم مطب دکتر.در سالن انتظار نشسته بودیم که یکدفعه اسم مامانت رو صدا زدن و مامان و مامان بزرگت رفتن برای اینکه داخل اتاق دکتر بشن.نمیدونم چند دقیقه شد اما اون لحظات برای من از لحظاتی هست که هیچ وقت در عمرم فراموشش نمیکنم.یادمه فردای اون روز تولد امام حسین(ع) بود.داشتم به صفحه تلویزیون نگاه میکردم که دیدم حرم مطهر امام حسین رو داره نشون میده...برعکس صبح که دلشوره ای نداشتم اندکی دلشوره توی اون لحظات در وجودم ایجاد شد ..به یکباره انگار بهم الهام شده باشه، حسی بهم گفت شروع به خوندن فراز آخر زیارت عاشورا کنم..یادم اومد از اعتقادم نسبت به امام حسین همیشه جواب گرفتم. هروقت حاجتی داشتم روا شده. آروم شروع کردم به خوندنش ...بعد از اتمام خوندن زیارت عاشورا آرامشی رو در درونم حس کردم که هیچ وقت نداشتم.بلند شدم و شروع کردم به راه رفتن یه حسی بهم میگفت مطمئن باش خبر خوبی در راه هست.همین جور که در افکار خودم سیر میکردم مامان و مامان بزرگت رو دیدم که با چهره خندون دارن میان بطرفم.دیگه مطمئن شدم خبر هرچی که هست خبر خوبیه.اما هرگز تصور نمیکردم خبر چیزی باشه که میشنوم.پیش خودم میگفتم یا کیست مامان از بین رفته یا عمل مامان به تاخیر افتاده.وقتی مامان به من رسید سریع پرسیدم چی شد؟که مامانت گفت من حامله هستم.تو اون لحظه احساس کردم گوشهام حرف مامان رو نشنیده البته شنیده بودم اما بقدری اون خبر شیرین بود که میخواستم یکبار دیگه بشنوم تا مطمئن بشم.گفتم چی؟که مامانت تکرار کرد من حامله هستم....یه لحظاتی توی عمر آدم هست که بقدری خوشحال هستی که نمی دونی چیکار کنی واقعا ماتم برده بود ..یک شادی زاید الوصفی تمام وجودم رو گرفت که هیچ وقت نمی تونم توصیفش بکنم.همون لحظه فهمیدم عیدیم رو گرفتم...همیشه و در همه حال ازاعتقادم به امام حسین جواب گرفتم.مطمئنا این بهترین جواب زندگیم هست.تو لحظات بعد از شنیدن این خبر بقدری خوشحال شدم که بارها اشک تو چشمام جمع شد اما جلوی خودم رو گرفتم.خبر کوچیکی نبود...از یک طرف خوشحال که کیست مامانت نیاز به عمل نداره و از طرفی هم خوشحال که ما صاحب فرزند میشیم.یادمه اخرین باری که مادرت دکتر رفته بود به مادرت گفته بود بهترین اتفاقی که میتونه برای کیستت بیفته حاملی شماست و این بهترین اتفاق افتاد.من معجزه رو توی اون روز به چشم خودم دیدم.اسمی که خاله ی عزیزت برای وبلاگت گذاشته واقعا زیبنده هست چون تو هدیه ای هستی که خدا به من و مامانت داده.

پسر عزیزم این مطالب رو برای تو مینویسم که وقتی بزرگ شدی و سری به این وبلاگ زدی ببینی که چگونه توی لحظاتی که حتی فکرش رو نمی کنی بهترین خبرها رو میتونی دریافت کنی.پس هیچ وقت توی زندگیت ناامید نباش.با توکل بخدا میتونی هر در بسته ای رو باز کنی.

پسر عزیزم ماههایی که سپری کردیم ماههای سختی برای مادرت بود.چه شبها که تا صبح از دردها و فشارهای این دوران بیدار موند.باید بدونی که مامانت دوران سختی رو تحمل کرد.گاهی که حال و روز مامانت رو می دیدم خودم از ته قلبم ناراحت میشدم اما میدیدم با همین حال و روزش باز لبخند میزنه.فهمیدم عشقه مادرانه چه عشقه بزرگی هست و مادرت تمام دردها رو به عشقه تو تحمل کرده.همیشه و همیشه قدر مادرت رو بدون.مادری که برای بدنیا اومدنت خیلی سخته کشیده.

پسر نازنینم، امیدوارم که بتونم پدر خوبی برای تو باشم و خوشبختی تو رو با چشم خودم ببینم.از خدا میخوام که کمکت کنه همیشه و در همه حال پشت و پناهت باشه و در راه درست قدم برداری.

باید یه تشکر ویژه هم از خاله بزرگوارت بکنم که زحمت این مطالب اخیر رو کشیده.ایشون هم همیشه در همه حال کنار مادرت بوده و کمک حالش بوده و از هیچ کمکی دریغ نکرده.کمک هایی که هیچ وقت جبران کردنی نیست.

قند عسل بابا امیدوارم عمری باقی باشه و باز هم بیام و از لحظات زیبای انتظار بدنیا اومدن تو و اتفاقات این دوران و ایام بنویسم.

پسر گلم دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کوثری
18 دی 91 19:01
با سلام با طراحی تقویم 92 با عکس کودک عزیزتان و طراحی انواع تم های تولد در خدمت شما هستیم \\ طرح های جدید تقویم ما را حتما ببینید http://temparti.blogfa.com/
فایقه
18 دی 91 21:14
دست شما درد نکنه
خاله فائزه
19 دی 91 7:51
سلامممممممم برخانواده گل دست بابامحمدآقا دردنكنه اينقدر قشنگ وروان نوشته اندكه منم سركاراشكم دراومد رفتم به چندماه پيش وخاطره اون روز به يادموندني ازتشكرتون هم ممنون كاري نكردم كه قابلي داشته باشه الهي زود به زود خبراي خوب بنويسيد واينجا پربشه با خبراي خوب عزيزدلمون اميدوارم اينم مدت كم هم بگذره وگل پسرخوشگلمون را ببينيم دلم براش يه ذره شده (اينم ازمواهب خاله عجول) راستي وقتي اومدم اسمم رابنويسم وبا پيشوند خاله نوشتم يتا قندون قند تو دلم اب شد